Sunday, May 29, 2005

شايد دوستی

می دانم که دوستی نه درخت است ونه شاخ وبرگ آن . هيچ ربطی هم به ریشه ندارد . دوستی يک برگ خشک است که بايد مواظبش باشی خرد نشود يا بقول "م"نياز به نگهداری دارد و من می گويم که بهترين جا برايش يک کتاب کتابچه يا مثلا" دفتریست که دير به دير سراغش می روی دفتر يادداشتهای روزانه
.خاطرات هفتگی وقایع نگار ماهيانه
تنهايی يک غول نيست بلکه سکوتش آرامش بخش است
تنهايی می تواند خوب باشد
به شرطی که فکرت را به يک لبخند و دو بوسه نفروخته باشی
....به شرطی که يادت بماند انسانی می توانی می توانی می توان
من اينها را نمی گويم چون تنها هستم
من... میدانم که تنهايی مطلق هم مثل خيلی چيزهای مطلق ديگر قلابيست من نسبی بودن را از شب تاريک و منتظر پشت پنجره که می خواهد به چشمانم هجوم بياورد
.....بیشترباور دارم
من می دانم که يک قرن کافی نیست تا جزميت 1900 ساله فراموش شود
...وبرای مردم من
.بعد قرنها به آرزويشان رسیده اند
ایران به طور رسمی کشور عربی خوانده می شود بالاخره این گند وتعفن را بقیه
....نیز فهمیدند

0 Comments:

Post a Comment

<< Home