مادرم عاشق بوده است1
مادرم عاشق بوده است "بوده است "یعنی از یک زمان دور این عشق شروع شده است وتا کنون .... خودش از اکنون نمیگوید فقط از گذشته حرف میزند اما میفهمم که چیزی را پنهان میکند وگرنه چرا باید اینهمه خود را بیتفاوت نشان دهد بیتفاوت یعنی که الان چیزی نیست ویاشاید معنیش این باشد که هنوز هست اما تو نبین. من میبینم میشنوم وچیزی نمیگویم حتی کنجکاوی نمیکنم یعنی تو بگو هرچه دوست داری بگو. با من حرف میزند از بیست سال پیش شاید هم بیشتر. به قول خودش در زمان ما که مادرها درددل عاشقانه نداشتند من هم ساکت بودم حالا میگویم که قصه تمام شده. چیزی که گذشته دیگر گفتن و نگفتنش مهم نیست! تازه برملا هم که شود حرف بیست و چند سال پیش است. من میخندم و گوش می دهم چیزی برای گفتن ندارم زندگیم حساب و کتاب دارد مثل پدر... .فقط موضوع افتخار وسرشکستگیم بلاتکلیف مانده آیا باید به مادر عاشقم افتخار کنم یا اینکه چون عشق او هرگز پدر نبوده اصلا" حرفی از لحظات به قول خودش رنگین نزنم. این لحظات رنگین را اما دوست دارم برکت وجودشان محیط منظم ومنطقی خانه را دلپذیر کرده گرچه پدر هیچ نمیداند که چطور میشود در خانه ای که همه چیز آن مرتب و به موقع است و کسی از کسی ناراحت نمیشود بدون لحظات رنگین مادر زندگی کرد.مادرم با نظم و کار پدر خوب کنار آمده همه چیز نشان از یک زندگی موفق زناشویی در یک خانه آرام وبی سرو صدا دارد. تلاطم روح مادر در کلاس درس وبین شاگردان ریز و درشتی است که به اتاق بالا رفت و آمد دارند. ساز. او ساز میزند و شاگردان نت میخوانند وهارمونی میآموزند او ساز میزند اما شور و آشوب سازش هیچگاه محیط خانه را مغشوش نمیکند در خانه ما همیشه سکوت است.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home