Thursday, November 24, 2005

مادرم عاشق بوده است 2

پدرم مسابقه فوتبال را با هدفن ریزش گوش می دهد و من ومادر یک هدفن مشترک داریم من گاه به اتاق بالا پناه می برم پدرم فکر می کند که به گردش رفته ام اما برای تازه کردن نفس کجا بهتر از اتاق بالا .پنجره هایش باز است وباد به همه گوشه وکنارش دسترسی دارد اما باز ذره ای از هوای جامد وگرفته پایین به آن رسوخ نمی کند .حتی گلهایی که پدر هر سال روز زن می خرد بیشتر از یک روز دوام نمی آورند .مادرم آنها را هرگز بالا نمی برد انگار به دست گرفتنشان هم نوعی خیانت است . هیچ وقت در برابر بوسه های پدر مقاومت نمی کند اما به آن سوی در طوری می نگرد که یعنی مرا ببخش و چه کسی می تواند آنقدر سختگیر باشد که دلش با آن نگاه مادر به رحم نیاید .من هیچگاه او را نمی بینم وبیشتر از خاطرات پاره پاره مادرم با او آشنا نمی شوم .اما می دانم به خاطر اوست که خانه ما دلپذیر و نفرت انگیز است .انگار مادر با او پیمان بسته که هرگز از زیر بار این زندگی شانه خالی نکند زنده بماندو بنوازد
پایان

0 Comments:

Post a Comment

<< Home