باید از یکجایی شروع کرد اما بگویید از کجا میتوان جلوی تحقیر را گرفت
تا ساعت 6 عصر در اداره ومراکز فرهنگی بمانید
...یعنی شما نمیفهمید و ما به شما میگوییم تا زندگی خصوصیتان دچار مشکل نشود یا اینکه شما میمانید برای
من یک غریبه بودم. واقعی اما غریبه, مرد حرف میزد پیدرپی, مینالید میخندید آه میکشید وشاید از گذشتهها گلایه میکرد, هیچوقت نفهمیدم شاید هم تعریف بود و حسرت گذشتن آنها, من بیرون بودم ومرد با خودش حرف میزد شاید هم یک غریبه درون خودش یافته بود. ساکت نبودم شعر میخواندم شاعر نمیفهمید چه میخوانم نخهای ماهیگیری در آب وول میخوردند ای کاش هیچ ماهی فریب طعمه را نخورد. خوب میدانستند که ماهی و قلاب و طعمه بهانه است شاید من, شاید من هم بهانه بودم, شاید یک جفت گوش غریبه کافی بود یا حتی عکس یک جفت گوش غریبه.