Wednesday, July 12, 2006

(چای سبز (راز داوینچی

واضح است که چای سیاه خوش رنگتر است طعم بهتر و بوی دلپذیرتری دارد. اما گاهی به بهانه آرامش چای سبز می‌نوشم مثل امروز عصر که نیمی از چای سبز درون لیوان مانده بود وبرای سرکشیدنش حتی رفع تنش هم دلیل خوبی نمی‌نمود. برای من که ایران زندگی می‌کنم یا برای ما که در زمین هستیم رنگ عقیق چای سیاه دلنشین است و طعم گس چای سبز کمی آزاردهنده اما اگر روزی یک نفر غیر زمینی مهمانتان باشد هردو را می‌نوشد و بسته به میل شما یا اولین میزبانش در برابر این نوشیدنیها واکنش نشان می‌دهد. طعم و بوی چای برایش بی‌معنیست. مثل قصه مسیح برای ما زمینیان. مثال بی‌ربطی نیست فقط کمی درنگ کنید: آیا آموزه‌هایش وپیام عشق و صلح دوستیش بی‌معنیست اگر عشقی زمینی را برگزیده‌ باشد؟ اگر نسلی از خود و زن محبوبش به جای گذاشته باشد؟ در این صورت آیا آن هاله نورانی تقدسش کم رنگ می‌شود یا نیاز ما به منجی مسیحی بر طرف می‌گردد؟ در تمام هیاهوی کتاب دن براون‌ حرفی از رستاخیز ومنجی ابدی نبود. آیا اونیز به مانند منجی مسلمانان در میان مردم است؟ در این صورت برای چنین موعودی وجود یک نسل و تبار آیا ضرورت دارد یا نه؟ در طی این چهارصد و چهل صفحه این سوال به اشکال گوناگون در ذهنم آمد و شد می‌کرد مثلاً آیا کلیسا نسل او را از این بایت انکار نکرده که زنده بودنش را تایید کند؟ و آیا این انگیزه‌ای بس قویتر و سیاسی تر از انگیزه مطرح شده در کتاب نیست؟ اگر عیسی زنده است چرا دیگران باید از نسل بازمانده‌اش پرستاری و حمایت کنند؟ چرا خودش این راز را بر دوش نمی‌گیرد؟ چرا روز موعود هنگامه ظهور خودش و دیگرانی مثل خودش نباشد که رازش را بر ملا کنند اصلاً انگار که در این صورت دیگر راز اهمیتی ندارد و نکته‌ درست همین است که اربابان کلیسا نیاز به یک موعود دارند.بدون او چگونه می‌توان میلیونها مسیحی را هدایت کرد؟
طعم و بوی چای سبز یا چای سیاه عیسی و یارانش برای ما که قرنها بعد از او و سایرینی مثل او زندگی می‌کنیم چه تفاوتی خواهد داشت؟ بشر قرنها بازیچه زد و بندهای سیاسی و فوق سیاسی اموری به ظاهر غیر دنیوی شده‌است این شاید مهمترین مخمصه‌ای باشد که اربابان کلیسا و مانند آن در آن گرفتار آمده‌اند

Saturday, July 08, 2006

راز داوینچی

کتاب پر از رمز است و رمز گشایی. به صراحت شما از عشق حرفی نمی‌زند اما بزرگترین افتخار تاریخ را نصیب عیسی می‌کند، افتخاری که اخوت راز دارانه حفاظتش کرده است. مسیحِ عاشق قرنها بدون همسر و همراه تجلی تجرد و خدا بود حال اینکه خدا نیز همسری داشته، (خدایی که البته نمی‌تواند مرد باشد) این شرک نیست اوج کمال است کمالی که برای ما به صورت سکینه هویدا می‌شود. ما زمینی هستیمعاشقی مسیح گناه نبوده اما مذهب مرد سالار نیاز یه پیشوایان مذکر دارد ونه حتی مرد. مریم مجدلیه نماد محبت مسیح است همان عشق زمینی که به وصال و وجد روحانی منجر می‌شود، او زنی نیست که مرد از دامانش به معراج رود او هدایتگر است راه وبیراه معراج را نشان می‌دهد، مسیح را از دام زمینی نبودن می‌رهاند،به شان انسانیت می‌رساند بعد دیگر عیسی برای تصلیب آماده است.
- به مسیح سخت نگیر –شما به آرامی زمزمه می‌کردید –مگر پیامبر محبت و دوستی نبود ...- من شکایت می‌کردم.- محبت را با چه معیاری می‌سنجی - -بامعیار نظامی و مولوی و حافظ و سعدی و...- -پس به مسیح سخت نگیر- - اما هیچ دلیلی ندارد که غیر از این فکر کنم- شما فقط با نگاهی به من فهماندید که مدرکی هم برای اثبات ادعایم ندارم ،خوب می‌دانم که در جامعه یهود آن زمان ازدواج امری نه تنها پسندیده بلکه ضروری می‌نمود پس چرا از بیست قرن گذشته تا کنون ازدواج عیسی زشت وناپسند جلوه می‌کند. زنی بدنام می‌شود وپیغمبری محکوم به تنهایی. شما کتاب ‌دن براون را نخوانده‌اید چیزهایی می‌دانستید وگاه و بی‌گاه اشاره‌ای می‌کردید. اما صراحتاً از راز و جام حرفی نبود. من این را خوب می‌دانم که باید لایق راز بود تا گشئده شود ولی دن براون به خاطر پول، شهرت یا هر چیز دیگری یکهو جمعیت زیادی را لایق راز داری کرد. حالا که همه می‌دانند شاید دیگر راز نباشد اما موهبتی شگفت‌انگیز است،که هرگز قسمت پیغمبر ما نخواهد بود زیرا آنچنان درباره همسرانش حرف و سخن بسیار است که چیزی مثل عشق زمینی آن میان گم می‌شود یا آنچنان تقسیم که قسمت اصلی ناچیز می‌ماند.