کوپن
دود سیگارم را یکهو به بیرون هل میدهم بدون زحمت حلقه حلقه کردنش دود سیگارم به جنگ هوای پاکیزه پارک میرود. کمتر پیش میآید که اینطور حریصانه سیگار بکشم. این اواخر تفریحی گاهی هم برای سرگرمی خواهرزادههایم سیگاری روشن میکردم و دودش را حلقه حلقه بیرون میدادم، طفلکیها میخواستند حلقهها را با دست بگیرند اما....چرا اینطور نگاهم میکنند چه فرق میکند که من زن باشم یا مرد، یا اینکه چند پاکت سیگار بغل دستم روی نیمکت تلنبار شده است. اصلاً برای آنها که کوپن هوایشان را پرداختهاند، چه فرق میکند که دود سیگارم را بخیلانه فرو دهم یا حریصانه بیرون بریزم.
خوب یادم میآید که وقتی قبضش صادر نشد نه مظطرب بود و نه غمگین. من اما به جای او هم نگران بودم. آن یکی دو ساعت آخر دمار از روزگارم درآمد. هرچه میگفتم آخرش همین یک سوال بود: «چرا برایت صادر نشه مگه چه کار کردی؟» چند بار رویش را برگرداند، شانههایش را بالا انداخت و چیزی نگفت. بعد یکهو چشمانش برقی زد و با جدیت مضحکی گفت: «حتماً زیادی نفس کشیدم.» مکثی کرد و با لحنی دلجویانه ادامه داد «شاید هم اشتباه شده!!»
پس برو یه سر بزن درستش کن-
فکر میکنی از هر صد نفر که میرن اونجا برای چند تاشون درستش میکنن؟؟
نمیدونم ولی یه سر بزن ضرر نداره
خوب یادم میآید که وقتی قبضش صادر نشد نه مظطرب بود و نه غمگین. من اما به جای او هم نگران بودم. آن یکی دو ساعت آخر دمار از روزگارم درآمد. هرچه میگفتم آخرش همین یک سوال بود: «چرا برایت صادر نشه مگه چه کار کردی؟» چند بار رویش را برگرداند، شانههایش را بالا انداخت و چیزی نگفت. بعد یکهو چشمانش برقی زد و با جدیت مضحکی گفت: «حتماً زیادی نفس کشیدم.» مکثی کرد و با لحنی دلجویانه ادامه داد «شاید هم اشتباه شده!!»
پس برو یه سر بزن درستش کن-
فکر میکنی از هر صد نفر که میرن اونجا برای چند تاشون درستش میکنن؟؟
نمیدونم ولی یه سر بزن ضرر نداره
برای نیم تاشون
...خوب پس
نه نمیرم، این چند ساعت باقی مونده با هم باشیم یا دیگه نمیتونی تحملم کنی؟؟
. تحمل؟ من از ترس نبودنت میمیرم
نه، تو نمیمیری چون قبض داری برای دو ماه دیگه زندهای
...خوب پس
نه نمیرم، این چند ساعت باقی مونده با هم باشیم یا دیگه نمیتونی تحملم کنی؟؟
. تحمل؟ من از ترس نبودنت میمیرم
نه، تو نمیمیری چون قبض داری برای دو ماه دیگه زندهای
!! چی کار کنم؟ کاش برم بگم قبضم رو پس بگیرید
احمق نشو
. خندید. نه لبخند زد جوری که یکی از ابروهایش مثل همیشه بالا پرید
دوس دارم هواتون رو آلوده کنم!! چند ساعت هوای مجانی چرنده که تمییز نگهش دارم اونم واسه شما آدم مودبا!!
عجب بدبختیه نمیخام نفس بکشم! زوره؟
خیلی خری تو که همینجوریشم دو تا قبض دیگه بیشتر زنده نیستی
همین الان قلبم داره وای میسه یعنی اینقدر تند میزنه که فکر کنم یهو خسته بشه و وایسه.
قلب من که راحت میزنه انگار تا ابد خیال وایسادن نداره راسی به نظرت ممکنه چه جوری بمیرم!؟-
خفه شو
...پس
غلط کردم راستش گه خوردم! هرچی میخوای بگو
یه ذره تخیلت رو به کار بنداز!؟
سیگار میکشی؟
چه جور هم. حتماً میذارن به حساب تو. اون وقت اینقدر پولش زیاد میشه که مجبور بشن یه قبض دیگه هم برات صادر کنن. چه روز شمار مسخرهای. نگفتی چه جوری میمیرم؟
خندیدم چیزی نگفتم بدون توجه به تپش قلبم و زندگی چند دقیقهای یا چند ساعتی او خندیدم. میخواستم که دیگر نخندم اما باز هم خندیدم، از چشمانم اشک میآمد و میخندیدم. بالاخره وقتی این مسلسل غیر ارادی همه تیرهایش تمام شد توانستم خودم را جمع و جور کنم، دهانم را ببندم و چشمم را پاک کنم. دیدم سیگار در دستش به من خیره شده، بازویش را گرفتم، افتاد سرش را برگرداندم روی گردنش یک نقطه قرمز بود، به دو ساعت نکشید. دود سیگارم حلقه حلقه بیرون میآید، بدون زحمت اما زود ناپدید میشود مثل همیشه. فکر میکنم مهلتم تا شب طول بکشد، آخر هنوز نمیدانند که قلبم راحت و منظم میزند. انگار هیچ وقت خیال ایستادن ندارد
احمق نشو
. خندید. نه لبخند زد جوری که یکی از ابروهایش مثل همیشه بالا پرید
دوس دارم هواتون رو آلوده کنم!! چند ساعت هوای مجانی چرنده که تمییز نگهش دارم اونم واسه شما آدم مودبا!!
عجب بدبختیه نمیخام نفس بکشم! زوره؟
خیلی خری تو که همینجوریشم دو تا قبض دیگه بیشتر زنده نیستی
همین الان قلبم داره وای میسه یعنی اینقدر تند میزنه که فکر کنم یهو خسته بشه و وایسه.
قلب من که راحت میزنه انگار تا ابد خیال وایسادن نداره راسی به نظرت ممکنه چه جوری بمیرم!؟-
خفه شو
...پس
غلط کردم راستش گه خوردم! هرچی میخوای بگو
یه ذره تخیلت رو به کار بنداز!؟
سیگار میکشی؟
چه جور هم. حتماً میذارن به حساب تو. اون وقت اینقدر پولش زیاد میشه که مجبور بشن یه قبض دیگه هم برات صادر کنن. چه روز شمار مسخرهای. نگفتی چه جوری میمیرم؟
خندیدم چیزی نگفتم بدون توجه به تپش قلبم و زندگی چند دقیقهای یا چند ساعتی او خندیدم. میخواستم که دیگر نخندم اما باز هم خندیدم، از چشمانم اشک میآمد و میخندیدم. بالاخره وقتی این مسلسل غیر ارادی همه تیرهایش تمام شد توانستم خودم را جمع و جور کنم، دهانم را ببندم و چشمم را پاک کنم. دیدم سیگار در دستش به من خیره شده، بازویش را گرفتم، افتاد سرش را برگرداندم روی گردنش یک نقطه قرمز بود، به دو ساعت نکشید. دود سیگارم حلقه حلقه بیرون میآید، بدون زحمت اما زود ناپدید میشود مثل همیشه. فکر میکنم مهلتم تا شب طول بکشد، آخر هنوز نمیدانند که قلبم راحت و منظم میزند. انگار هیچ وقت خیال ایستادن ندارد